جشنی برای نورچشم خانواده ها

چند دقیقه به شروع جشن انوار الهی در خانواده من باقی مانده است. «جشنی برای اینکه دانش آموزان، معلمان و همه کادر اجرایی دبیرستان دوره اول علامه طباطبایی – واحد گلستان یک بار دیگر با خود عهد ببندند بیشتر از قبل احترام به بزرگترها را تمرین کنند و بدانند هر چه دارند از پدربزرگ ها و مادربزرگ ها است.» این حرفهای حجت حضرتی مدیر واحد گلستان است. ابتدای سالن ایستاده و به همه گلستانی ها از پیر تا جوان خوش آمد می گوید. او می گوید پدربزرگ ها و مادربزرگ ها اساس و بنیان و نورچشم  خانواده هستند.

مدیر و کادر اجرایی واحد گلستان چهارمین جشن انوار الهی واحد گلستان را با شکل و برنامه ریزی متفاوتی از قبل ترتیب داده اند. لابی سالن پر شده از سه نسل متفاوت یعنی نوه، پدرها و مادرها و پدربزرگ ها و مادربزرگ ها. در گوشه ای از سالن سفره شب یلدا پهن شده و بساط عکس گرفتن با آن سفره زیبا داغ است. دانش آموزی دست مادربزرگ خود را می کشد و اصرار می کند برای عکاسی به سمت سفره بیاید. مادر بزرگ راه رفتن برایش سخت است اما لبخند از صورتش محو نمی شود.

میز پذیرایی پر است از نوشیدنی های گرم و کیک و میوه. حس نوستالژی پدربزرگ ها و مادربزرگ ها اما آنها را بیشتر به سمت چرخ لبویی می کشاند که مشغول پذیرایی از گلستانی ها است. این بار پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هستند که دست بچه ها را می کشند تا از این خوراکی خاطره انگیز کمی مزه کنند. یکی از پدربزرگ ها با لبخنی برلب می گوید: «نسل ها خیلی عوض شده اند. ما با این خوراکی ها بزرگ شدیم ولی الان بچه ها چیزهای دیگری دوست دارند.»

مراسم اصلی در حال آغاز شدن است و حاضرین باید سر جاهایشان بنشینند. آرش میراحمدی، بازیگر طنز مجموعه پرطرفدار خنده بازار، مجری برنامه است. او آهنگ های قدیمی اجرا می کند و از احترام به بزرگترها حرف می زند. به فاصله چند دقیقه دو نماهنگ از شهدا و پدربزرگ ها و مادربزرگ ها که دیگر امسال کنار بچه ها نیستند پخش می شود. پسری چند صندلی آنطرف تر نشسته و نمی تواند جلوی اشکهایش را بگیرد. مادرش دست روی شانه اش گذاشته و می گوید: «پارسال مادربزرگش اینجا نشسته بود ولی امسال نیست. وقتی بزرگترها از بین ما می روند روح خانواده را با خود می برند.»

نماهنگی دیگر، تصاویر جوانی های پیرمرد و پیرزن ها را نشان می دهد. پدربزرگی تنها نشسته است و چشم از عکس ها بر نمی دارد. انگار دنبال کسی در نماهنگ می گردد. یک لحظه می خندد و عکس جوانی خودش را نشان می دهد. می گوید هنوز احساس جوانی می کند.

حجت حضرتی، مدیر واحد گلستان روی سن در حال سخنرانی است که حاج حسن توفیق حق عضو هیات موسس مجتمع علامه طباطبایی و چند نفر دیگر از مدیران مجتمع وارد سالن می شوند. چند دانش آموز گروه موسیقی و نمایش که چند دقیقه دیگر باید برنامه اجرا کنند به سمت آنها می روند و خوشامد می گویند. آنها خوشحال هستند از اینکه علاوه بر پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، بزرگترهای مجتمع فرهنگی، آموزشی علامه طباطبایی هم هنرنمایی آنها را تماشا خواهند کرد.

گروه موسیقی و نمایش که روی صحنه می آیند پدربزرگ ها و مادربزرگ ها تلفن های همراهشان را روشن می کنند تا از نوه هایشان فیلم بگیرند. نوازنده گروه موسیقی مدرسه، روی سن می آید و قبل از اجرای آهنگ برای مادربزرگش که به سختی جلوتر آمده تا فیلم بگیرد دستی تکان می دهد. او بعد از یک اجرای موفق از سن پایین می آید و مادربزرگش را در آغوش می کشد.

مراسم به پایان رسیده و حالا پدربزرگ ها و مادربزرگ ها سرحال تر از قبل از سالن خارج می شوند.دانش آموزی سعی میکند ویلچر مادربزرگش را از در سالن خارج کند. یکی از دوستانش به کمک او می آید و با هم ویلچر را هل می دهند. مادربزرگ می گوید: «خدا عاقبت به خیرتان کند.»

اخبار پیشنهادی